پنجم مهر 1360 – 27سپتامبر: اولين باری که شعار مرگ بر خمينی در ايران طنين افکن شد. نگاه از نگاه رهبر خاص الخاص
5 مهر سال 1360 برای اولين بار ميليشيای مجاهد خلق شعار مرگ بر خمينی را به ميان توده های مردم برد.
در اين روز واحدهای ميليشيای مجاهد خلق, در نقاط مختلف تهران به خيابانها ريختند و شعار مرگ بر خميني را به ميان توده های مردم بردند و بت خمينی دجال را که زمانی عکس خود را در ماه نشان می داد، شکستند.
به يمن پاکبازی بی نظير مجاهدين و ميليشيای قهرمان, تصوير کريه ترين و خونريزترين ديکتاتور معاصر در چهره منحوس خمينی به مردم ايران نشان داده شد.
5مهر، محل بروز فرياد خشم آلود ملت ايران بود که از گلوی فرزندان دلاورش، خيانت عيان خمينی به انقلاب و آرمان آزادی واستقلال مردم را محکوم می کرد.
آن روز صدها رزمنده جان برکف و ميليشيای پاکباز مجاهد، با جسارتی ستودنی در خيابانها رودرروی پاسداران مسلح خمينی خروشيدند و با شعار مرگ بر خمينی، زنده باد آزادي, سنگفرش خيابانها را با خون خود رنگين کردند.
در اين روز واحدهای ميليشيای مجاهد خلق, در نقاط مختلف تهران به خيابانها ريختند و شعار مرگ بر خميني را به ميان توده های مردم بردند و بت خمينی دجال را که زمانی عکس خود را در ماه نشان می داد، شکستند.
به يمن پاکبازی بی نظير مجاهدين و ميليشيای قهرمان, تصوير کريه ترين و خونريزترين ديکتاتور معاصر در چهره منحوس خمينی به مردم ايران نشان داده شد.
5مهر، محل بروز فرياد خشم آلود ملت ايران بود که از گلوی فرزندان دلاورش، خيانت عيان خمينی به انقلاب و آرمان آزادی واستقلال مردم را محکوم می کرد.
آن روز صدها رزمنده جان برکف و ميليشيای پاکباز مجاهد، با جسارتی ستودنی در خيابانها رودرروی پاسداران مسلح خمينی خروشيدند و با شعار مرگ بر خمينی، زنده باد آزادي, سنگفرش خيابانها را با خون خود رنگين کردند.
پنج مهر سال شصت دو گزارش دو نگاه. ...نگاه ازرسانه ها و محققان جمهوری اسلامی
پس از ناكامی "استراتژی ترور ضربهای" كه منجر به شهادت دهها نفر از
مسئولین ارشد نظام شد ابتدا تحلیل سازمان این بود كه "نوك هرم حاكمیت ضربه
خورده است و حال باید با ضربههای پیاپی به بدنه این هرم، جلو ترمیم
ضربههای 7 تیر و 8 شهریور را گرفت."
تاكتیك نظامی عمده سازمان، در ماههای تیر و مرداد و نیمه اول شهریور 1360، كه واكنشی به قدرت ترمیم نظام جمهوری اسلامی و حمایت روزافزون مردم از آن محسوب میشد "حركات ایذایی" بود؛ بیشتر ترورهای پراكنده در این مقطع صورت گرفت.
در این مدت، شهادت آیتالله علی قدوسی دادستان كل انقلاب، بر اثر انفجار بمب توسط محمود فخارزاده كرمانی عضو نفوذی سازمان در دادستانی در تاریخ 14 شهریور 60 به وقوع پیوست. در اواسط شهریورماه 60 تحلیلی با این مضمون از سوی سازمان صادر شد عملیات بزرگ بمبگذاری و عملیات ایذایی و ترورها زمینه لازم را درون مردم به وجود آورده و جامعه الآن آماده قیام علیه رژیم و سرنگون كردن آن است و انفجار تودهها فقط نیاز به یك جرقه دارد كه باید توسط پیشتاز زده شود.
طرح " تظاهرات مسلحانه و شورشی" از این تحلیل زاده شد؛ كه در جهت تكمیل آن، تحلیل زیر نیز به هواداران رسید:
با توجه به اسطورهسازی مردم از سازمان از یك طرف و وجود ذهنیت نسبت به عمل در جو غالب هواداران از طرف دیگر، مردم و حتی هواداران هنوز وارد فاز [نظامی] نشدهاند؛ بنابراین لازم است مردم با تاكتیك مناسبی به صحنه كشانده شوند. اختناق مهمترین عامل عدم ورود مردم به صحنه مبارزه علیه رژیم بوده است؛ بنابراین لازم است ابتدا جو اختناق توسط پیشتاز شكسته شود تا مردم به صحنه بیایند. "تظاهرات مسلحانه و شورشی" مناسبترین شكل شكستن جو اختناق است.
تعریف "تظاهرات مسلحانه"، در تبیین شكل كار آن، مشخص میشود: چند اقدام مسلحانه پراكنده كه یك تیم نظامی مسلح تظاهرات را شروع میكند، سپس بقیه نیروها -از پائینترین ردههای تشكیلاتی و حتی زیرتشكیلات تا هواداران قطع ارتباطی- به آن میپیوندند.
فاضل مصلحتی عضو مركزیت نهاد دانشآموزی سازمان در جلسه درون گروهی گفته بود: «تظاهرات مسلحانه را در مناطق شلوغ راه میاندازیم تا با این كار مردم كشته بشوند و انگیزه مبارزه پیدا كنند و رودرروی نظام قرار بگیرند.»
در صورتی كه در این تجمعها تحركات مسلحانه رخ نمیداد و فقط ناآرامی و آشوب صورت میگرفت نوع تظاهرات، «شورشی» نامیده میشد كه بعد از شكست تظاهرات مسلحانه، بیشتر مطلوب سازمان بود. در 16 شهریورماه 1360 چند تجمع محدود و كوتاهمدت، در نقاط مختلف تهران، صورت گرفت كه نیروهای سازمان داده در دو نهاد «دانشآموزی» و «محلات» در آن شركت داشتند.
نیروهای «محلات» در نقاطی كه ضمن طرحهای استراتژیك سازمان، روی آنها به عنوان «محلههای آزاد شده» حساب باز شده بود، در یك زمان كوتاه تجمع كردند؛ مثل خیابان كمالی و خیابان مخصوص، در مناطق غربی و جنوبی تهران (دور از مركز). نیروهای «دانشآموزی» در نقاط مركزی شهر به تجمع دست زدند. از افراد شركتكننده در راهپیمایی خیابان كمالی (حد فاصل تقاطع نواب صفوی و كاشان) شرح تظاهرات بدین گونه نقل شده است: در ساعت 5 بعدازظهر، سه برادر مسلح با شعار [علیه امام]... و شلیك چند گلوله، شروع راهپیمایی را اعلام كرده و به وسیله یك ماشین – كه همانجا سرقت نمودند – از محل دور شدند. در همین هنگام، 8 خواهر شروع به دادن شعار میكنند كه در لحظات اول 4 نفر آنها دستگیر میشوند. به این ترتیب، راهپیمایی – بدون اینكه شكل بگیرد – به درگیری انجامید و به اتمام رسید.
در روزهای بعد (18، 21 و 25 شهریور) نیز تحركات مشابهی در نقاط مختلف تهران – مانند «سینا – مخصوص»، «سینا – خرمشهر» و «شادمان – ستارخان» روی داد.
ولیالله صفوی مسئول نظامی دانشآموزی سازمان در غرب تهران در سال 60، درباره اینگونه تظاهرات چنین گفته است: سازمان میگفت تظاهرات هدفش این است كه مردم را به صحنه بكشاند و با حمله به مراكز نظامی انتظامی این مراكز را خلع سلاح كنند و سلاحها بین مردم پخش شود، جریان مثل 22 بهمن [57] پیش بیاید. بعد از مقاومت مردم در برابر این تظاهرات و موج گسترده دستگیری كه در پی آن صورت گرفت، عدم استقبال به حدی بود كه نیروهای سازماندهنده، هواداران را هم به زور به این تظاهرات میفرستادند، یعنی با عدم استقبال نیروهای هوادار تشكیلاتی هم روبهرو شدند.
دگماتیزم و جزمیت تشكیلاتی و بسته بودن نگرش سیاسی – اجتماعی، باعث شد كه سازمان شكست اینگونه تظاهرات را «ترس مردم به خاطر عنصر اختناق» برآورد كند و به چنین نتیجهگیری برسد كه نپیوستن مردم به این «راهپیماییها» دلیل موفق نبودن اصل طرح نیست: به لحاظ نیرو ضربه خوردیم و نیاز به ترمیم سازماندهی داریم تا حركتهای بعدی را انجام بدهیم. مردم به خاطر سركوب و اختناق شدید نپیوستند... باید با اتخاذ تاكتیكهای مناسبتر، مردم را تحت پشتیبانی نیروهای مسلح خودمان بدون اینكه ترس ارتجاع را در دل داشته باشند، به صحنه تظاهرات بكشانیم.
بیلان تظاهرات مسلحانه شهریور 60
یكی از فرماندهان عملیات نظامی سازمان در غرب تهران به نام پروین پرتوی پس از دستگیری، طی میزگردی بیلان تهیه شده از گزارشهای تظاهرات مسلحانه در شهریورماه 1360 را به شرح زیر ارائه كرد:
1) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان گرگان. تعداد نیروهای شركتكننده: 30 نفر نیروی روابطی (در اول این تظاهرات، نیروهای عملیاتی دیر رسیدند). مدت تظاهرات: 2 دقیقه. تعداد نیروهای دستگیر شده: حدود 25 نفر. نتیجه تظاهرات: آتش گرفتن یك لاستیك وسط خیابان و نهایتاً با مقاومت و مقابله مردم، تظاهرات به هم میریزد.
2) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان تهراننو، سیمتری. تعداد نیروهای شركتكننده: 25 نفر نیروی روابطی و یك واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 15 دقیقه (این مورد نشان میدهد كه وقتی واحدهای عملیاتی وجود نداشتند، تظاهرات 2 دقیقه بود؛ ولی در این مورد، تظاهرات 15 دقیقه طول كشید؛ زیرا واحد عملیاتی شركت داشت). نتیجه تظاهرات: 10 نفر از نیروهای سازمان دستگیر یا كشته شدند، یك اتوبوس آتش گرفت، یك لاستیك در وسط خیابان سوخت و همچنین نارنجكی به طرف دفتر حزب جمهوری اسلامی پرتاب شد كه شیشههای آن شكست و نهایتاً با مقاومت و مقابله مردم، تظاهرات مسلحانه به هم ریخت.
3) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان كمالی – خیابان مخصوص. تعداد نیروهای شركتكننده: سه واحد عملیاتی و حدود 40 نفر نیروی روابطی. مدت تظاهرات: 10 دقیقه و 10 تا 15 دقیقه درگیری مسلحانه. نتیجه تظاهرات: تعطیل شدن فوری مغازهها، آتش گرفتن چند لاستیك در وسط خیابان، آتش گرفتن یكی از دختران هوادار شركتكننده توسط كوكتل خودش، كشته شدن تعدادی از نیروهای عملیاتی و خالی كردن چند تیر و در آخر، تظاهرات با مقاومت و مقابله مردم به هم میریزد.
4) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان ولیعصر. تعداد نیروهای شركتكننده: 40 نفر نیروی روابطی و دو واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 8 دقیقه. نتیجه تظاهرات: 12 نفر از نیروهای سازمان دستگیر یا كشته میشوند، یك نارنجك وسط خیابان پرتاب میشود، دو اتوبوس به آتش كشیده میشوند و نیز 10 نفر از مردم عادی كشته یا مجروح میشوند (به علت شلوغی منطقه و ایستادگی مردم) و سرانجام تظاهرات توسط مردم به هم میریزد.
5) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان آذربایجان. تعداد نیروهای شركتكننده: 60 نفر نیروی روابطی، به همراه چند واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 3 تا 4 دقیقه. نتیجه تظاهرات: دستگیری یا كشته شدن 35 درصد از نیروهای حاضر سازمان، كشته شدن 2 نفر از نیروهای مردمی و سرانجام تظاهرات با مقاومت مردم به هم میریزد.
6) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان بهبودی. تعداد نیروهای شركتكننده: 50 تا 60 نفر نیروی روابطی، به همراه 6 تا 7 واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 10 دقیقه و حدود 30 دقیقه درگیری مسلحانه. نتیجه تظاهرات: دستگیری 35 درصد از نیروهای سازمان، كوكتلاندازی به سمت دو بانك، شكستن شیشههای چند مغازه و در آخر، تظاهرات با مقاومت و مقابله مردم به هم میریزد.
7) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان سینا – مخصوص (همان منطقه آزاد شده مورد ادعا). تعداد نیروهای شركتكننده: دو واحد عملیاتی و حدود 30-40 نفر نیروی روابطی. مدت تظاهرات: 5 تا 10 دقیقه. نتیجه تظاهرات: آتش گرفتن لاستیك وسط خیابان، پرتاب دو كوكتل و دستگیری 30 درصد از نیروهای سازمان. در این تظاهرات سرانجام نیروهای شركتكننده با به جا گذاشتن كوكتلهای خود در وسط خیابان یا كنار جوی آب پا به فرار گذاشتند و صحنه را ترك كردند.
8) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان بهبودی. تعداد نیروهای شركتكننده: 50-40 نفر نیروی روابطی و حدود چند واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 5 دقیقه. نتیجه تظاهرات: تیراندازی نیروهای سازمان به سوی مردم (تلفات مردم نامعلوم)، نابودی یك واحد عملیاتی نهاد محلات، كشته شدن 4 نفر از نیروهای سازمان و دستگیری تعداد زیادی از بقایای نیروها. به این تظاهرات تنها 2 نفر پیوستند (البته طبق گزارشهای درونی – كه معلوم نیست این دو نفر از نیروهای قطع ارتباطی بودهاند یا افراد متفرقه).
9) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان ولیعصر. تعداد نیروهای شركتكننده: چهار واحد عملیاتی و 40 نفر از نیروهای روابطی. مدت تظاهرات: 15 دقیقه. نتیجه تظاهرات: آتش گرفتن دو اتوبوس شركت واحد، پرتاب كوكتل به طرف پمپبنزین و ایراد خسارت بر آن، آتش زدن لاستیك در وسط خیابان و دستگیری 20 نفر از نیروهای سازمان. تظاهرات مزبور بزرگترین تظاهرات مسلحانه سازمان در شهریورماه 1360 محسوب میشود.
10) نوع تظاهرات: شورشی. محل برپایی: خیابان بهبودی. تعداد نیروهای شركتكننده: 12 نفر. مدت تظاهرات: 10 دقیقه. نتیجه تظاهرات: پرتاب یك كوكتل به یك مغازه سبزیفروشی و به آتش كشیدن آن و نهایتاً فرار نیروها در اثر مقابله مردم.
فاضل مصلحتی از مسئولان اصلی راهاندازی تجمعهای موسوم به تظاهرات مسلحانه شهریورماه پس از ناكامی سازمان در این طرح در جمع درونی گفته است: این همه خون دادیم، [مردم] یك لحظه هم نیامدند از تظاهرات ما پشتیبانی كنند، باز بگو خلق. كدام خلق؟ كه هیچ چیز حالیاش نیست. ما داریم برای چه كسانی خون میدهیم؟
ولیالله صفوی مسئول نظامی نهاد دانشآموزی غرب تهران، نتیجه كار را اینگونه جمعبندی كرد: در كل، تظاهرات مسلحانه شهریورماه چند روز به اجرا درمیآید كه طی آن بیش از 70 تن از نیروهای اجرایی سازمان دستگیر یا كشته میشوند.
تظاهرات مسلحانه 5 مهر 60
در اواخر شهریورماه 1360، خط و تاكتیك «تظاهرات گسترده» در داخل سازمان طرح شد با این ویژگی كه تعداد بیشتری تیمهای مسلح در راهپیمایی شركت داده شوند و تمام نیروهای اجرایی و عملیاتی و هواداران تشكیلاتی در صحنه حضور یابند و مناطق شروع راهپیمایی طوری در نظر گرفته شود كه گروههای مختلف سازماندهی شده – در نهایت – به هم بپیوندند تا راهپیمایی گسترده شود. تظاهرات 5 مهر كه ابتدا قرار بود اول مهرماه برگزار شود ولی به دلیل برگزاری تظاهرات دانشآموزی به مناسبت بازگشایی مدارس به تأخیر افتاد، در این مرحله طرح شد تا «پتانسیل نهفته خلق» آزاد شود: به آن درجه از توان نظامی رسیدهایم كه اگر از رژیم جلوتر نباشیم، پا به پای او هستیم و به شرایط مساوی دست یافتهایم...
ما در 5 مهرماه با قیامی شبیه به قیام تودهای 22 بهمن روبهرو هستیم. باید مردم را تحت حمایت نیروهای مسلحمان به صحنه بكشانیم. باید این تظاهرات با شركت خود مردم صورت گیرد و ما به عنوان پیشتاز مسلح از مردم حمایت خواهیم كرد. ضرورت انقلاب ایجاب میكند كه كشتهها زیاد باشد و درخت آزادی خون میخواهد. شاید كشتهها به اندازه 22 بهمن 57 باشد و شاید بیشتر ولی تعداد آن مهم نیست.
مردم كاملاً آماده قیام تودهای هستند. عملیات بزرگی مثل7 تیر نشان داد كه نظام ضربهپذیر است. پیكر نظام ظرف بلورینی است كه شكسته شده و كافی است كه یك ضربه دیگر به آن وارد آید تا ظرف ریزریز شده و هر تكهاش از هم جدا و به گوشهای پرتاب شود. شرایط اجتماعی و مردم مثل چاه آرتزینی است كه فقط احتیاج به یك جرقه دارد تا پوستهها شكافته [شود و چاه] فوران كند؛ آن زمان دیگر هیچ چیز جلودار آن نخواهد بود.
این در حالی است كه بعداً مسعود رجوی در جمعبندی یك ساله خود تصریح میكند كه از ابتدا میدانسته كه الگوی تظاهرات بینتیجه خواهد بود ولی باز هم آن را "تست" كرد: اما با این همه علیرغم اینكه از سیام خرداد به بعد برای ما روشن بود كه آن الگو و سقوط شاه لااقل در این مقطع دیگر قابل تكرار نیست، ولی باز هم تست كردیم و آزمایش كردیم.
بالاخره تعداد قابل توجهی هوادار مسلح، از سه نقطه مركزی تهران، در ساعت 5/10 صبح – پنجم مهرماه 1360 – با شلیك هوایی و آتش زدن مقداری لاستیك اتومبیل و نیز اتوبوسهای شركت واحد راهپیمایی را آغاز كردند.
شكل عمل بدینگونه بود كه افراد موتورسوار (و گاه پیاده) در اكیپهای مختلف با گردآوری هواداران و افراد موجود در محل شروع به «تظاهرات» یا «راهپیمایی» میكردند. این افراد با شلیك رگبار هوایی و گاه با شلیكهای مستقیم به افراد عبوری یا ساختمانهای مراكز عمومی، بانكها، مغازهها، پاساژها و اتومبیلهایی كه افراد با ظاهر مذهبی در آن نشسته بودند، با سردادن شعارهای تعیین شده، خط تظاهرات را پیش میبردند.
به واحدهای عملیاتی دستور داده شده بود كه «هركس به هر شكل خواست جلوی تظاهرات را بگیرد به رگبار ببندید و حتی اینكه از چه موضعی از تظاهرات جلوگیری میكند، فرقی ندارد... اگر نیروهای عملیاتی بتوانند از این تظاهرات، 2 ساعت حفاظت بكنند، كار تمام است و نیروهای مردمی به ما میپیوندند و آتش زیر خاكستر، شعلهور میشود.» در بولتن یكی از انجمنهای وابسته به سازمان، از زبان یكی از افراد شركتكننده در حوادث 5 مهر آمده است: «رأس ساعت 5/10 با تكتیرهای برادران، شروع تظاهرات اعلام شد. با آغاز تظاهرات، یك اتوبوس بنز خط 1 به آتش كشیده شد. در ابتدا، با توجه به اینكه مسافران از قصد رزمندگان اطلاع نداشتند، از پیاده شدن امتناع ورزیدند و راننده نیز با اتوبوس قصد فرار داشت كه با خروش یكی از خواهران كه قصد آتش زدن اتوبوس را داشت، مسافرین پیاده شدند و راننده نیز با پرتاب كوكتلی به درون اتوبوس، با سرعت پائین آمد. در این میان، چادر یكی از مسافران كه به دلیل بیماری نتوانسته بود اتوبوس را ترك كند، آتش گرفت ... تعدادی از برادران به روی پشتبام سینما رادیوسیتی و ساختمانهای اطراف آن رفته و سنگر گرفته بودند. دو پاسدار كه از دانشگاه [جامعهالصادق] بیرون آمده بودند، توسط این برادران مغزشان به روی زمین ریخته شد.
یكی از این دو تن (فرزاد رئیسزاده) پاسدار و نفر دوم (مهدی رجببیگی) غیرنظامی و نویسنده عضو جهاد دانشگاهی بود.
در ادامه عملیات رزمندگان، تعدادی از خواهران به درون ساختمانهای اطراف رفته و از آنجا تیراندازی مینمودند. تیراندازی تا ساعت 15/3 ادامه داشت...»
تا رسیدن نیروهای مردمی و پاسداران گشتی سپاه و كمیته، گروهی از مردم عادی در كنار خیابانها و كوچههای منطقه مورد نظر جان باختند و عدهای نیز به بیمارستانها منتقل شدند. با رسیدن نیروهای مردمی، دومین مقابله عمومی بعد از 30 خرداد شكل گرفت. علاوه بر آن كه تعداد زیادی از هواداران سازمان توسط مردم یا به كمك آنان دستگیر شدند، نوعی جدید از ضد تبلیغ علیه سازمان نیز در بین مردم صورت گرفت؛ "وحشی"، "جانی" و "دیوانه مسلح" از جمله القاب و صفاتی بود كه مردم به عناصر سازمان نثار میكردند.
حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود با اشاره به آغاز عملیات ثامنالائمه برای شكست حصر آبادان در نیمه شب چهارم مهر 60 و پیروزی این عملیات، در مورد تظاهرات 5 مهر سازمان مینویسد: «مجاهدین خلق، كه در داخل با عراق همكاری دارند، امروز با ایجاد چند صحنه جنونآمیز با برخورد مسلحانه، تلاش كردند كه نشاط و شور این پیروزی را بگیرند، ولی موفق نشدند. چند اتوبوس را آتش زدند و چند نفر را شهید و مجروح كردند و خودشان دهها كشته و اسیر دادند. اكنون رسماً به صورت ستون پنجم دشمن عمل میكنند.»
در این حركت ناشیانه و خالی از هر نوع منطق، كه مسعود رجوی آن را «آزمایش» نام نهاد، به اعتراف خود وی، هواداران سازمان «در دستههای 50 تایی، 100 تایی و 200 تایی» كشته یا دستگیر شدند. رجوی با صراحت ناگزیر شد اعتراف كند كه «... به نسبت هدف شماره 2 (تست كردن عنصر اجتماعی)، جواب آزمایش منفی بود»؛ و باز آن را به گردن اختناق رژیم انداخت. جمعی از جداشدگان از سازمان در كتاب «چه باید كرد؟» با اشاره به حضور خود در آن راهپیمایی و مشاهدات عینی خویش نوشتهاند: ... گفتههای مسئولین [سازمان] را كه 5 مهر 60 را روز سرنگونی رژیم مینامیدند، شنیدهایم، خوب میدانیم هدف چه بود ... اگر هدف تو [=رجوی] تِست بود پس چرا مسئولینات میگفتند فردا (5 مهر) كار تمام است و با سلاحهای سنگین میآییم و اگر این طور نبود چرا دروغ میگفتند.
افشینِ برادران قاسمی، در اواخر سال 1359 در حالی كه 13 سال بیشتر نداشت، هوادار سازمان شد. او فعالیتش را نخست با پخش و فروش نشریات آغاز كرد. پس از 30 خرداد 1360، ابتدا پیك یكی از گروههای سازمان بود و سپس وارد تیمهای نظامی شد. در جریان تظاهرات مسلحانه 5 مهر 1360 فرماندهی یك واحد نظامی را برعهده داشت كه در صحنه عمل دستگیر شد.
در اینجا گزارش این نوجوان، كه مسئولیت یك واحد نظامی را كه خود نیز مرتكب قتل شده است، عیناً نقل میكنیم:
اول از همه تظاهرات پنجم مهر قرار بود در روز یكم مهرماه برگزار شود؛ یعنی تمام نیروها آماده شده بودند و همه كارهای تداركاتی انجام شده بود كه تظاهرات در روز اول مهرماه انجام بشود. شب یكم مهر، از رادیو و تلویزیون اعلام شد كه فردا به مناسبت بازگشایی مدارس، به دعوت «حضرت آیتالله منتظری»، یك راهپیمایی دانشآموزی انجام میگیرد.
به این علت، تظاهرات سازمان به هم خورد؛ و فردا كه ما – به اصطلاح – سرِ قرارهای تشكیلاتی رفتیم، گفتند كه: «خوب؛ حالا امروز كه نشد این تظاهرات را انجام بدهیم؛ تظاهرات دانشآموزان را در خیابانها به رگبار ببندید.» نمونهاش كارهای «حسن سرخوش» است كه سازمان، بعدها پس از كشته شدن او، خیلی تبلیغ و عكسش را چاپ كرد و واحدی به نامش ایجاد كرد. «حسن سرخوش» در چند مورد توانسته بود این تظاهرات دانشآموزان را به رگبار ببندد و فرار كند.
به هر حال، تظاهرات اصلی به پنجم مهر موكول شد. پنجم مهر تمام تداركات آماده شد؛ چندین واحد بودند [و] هر واحد – عموماً – از 4 نفر تشكیل میشد كه هر كدام 4 سلاح ژ – 3 ، با خشاب و حدود500 -400 فشنگ داشتند.
قبل از تظاهرات گفته بودند: «برای اینكه آماده شوید از نظر بدنی، غذای خوبی بخورید.» همه، آن روز، صبحانه مفصلی خوردند و وارد تظاهرات شدند. موقع شروع، همه نیروها رفتند سوار ماشین شدند؛ و جریان عادی در خیابان بود. تا اینكه ماشین را به طور عرضی پارك كردیم و پیاده شدیم؛ و شروع به تیراندازی و شلیك هوایی كردیم. سازمان گفته بود: «شما اصلاً قرار نیست در تظاهرات شركت كنید؛ فقط بروید شلیك كنید، یك میلیون آدم میآید و شما را روی دست بلند میكند.» ما هم انتظار داشتیم كه یك میلیون نفر بیایند و ما را روی دست بلند كنند. البته چنین آرزوی خامی انجام نیافت.
ما در خیابان طالقانی (تخت جمشید سابق) بودیم. خیابان كلاً تخلیه شده بود و ما ماندیم و چند ماشین، كه به طور پراكنده در خیابان به چشم میخورد.
نكته دیگر اینكه در آن روز، این طور كه دیدیم، نیروهایی كه در تظاهرات آن [قسمت] خیابان شركت داشتند، حدود 10 نفر بیشتر نمیشدند و ما – هیچ كدام – آموزش نظامی [سطح پیشرفته] ندیده بودیم (در اسلحه، ماشه و ضامن یك چیز سادهای است)؛ چون آموزش نظامی ندیده بودیم كه در یك مقطع چه كار بكنیم و چه كار نكنیم، من دقیقاً یادم هست كه مثلاً از این طرف داد میزدند كه «آن طرف چیزی تكان خورد»؛ تمام آن خیابان و آن قسمت را به رگبار میبستیم.
در واقع «درگیری» بود؛ «تظاهرات» به هیچ وجه انجام نگرفت... موقعی كه درگیری ادامه داشت، یكدفعه یك فرد حزباللهی جلو آمد و گفت: «اسلحهها را تحویل بدهید. رهبرانتان را ببینید [كه] دارند چه كار میكنند شما كجا هستید؟! آنها به فرانسه رفتهاند و عیاشی میكنند و شما اینجا هستید.» و در ضمن اینكه داشت این صحبتها را میكرد، همینطور جلو میآمد (فكر نمیكنم مسلح بود) كه ناگهان به وی تیراندازی كردند و او را شهید نمودند.
كسانی كه به خیابان طالقانی رفتهاند، میدانند [كه] دو سه هتل بوده از زمان شاه، كه مصادره شد؛ و الآن در آن ساختمانها، جنگزدگان هستند. از ساختمانهای مزبور شعارهای «مرگ بر منافق»، «منافق اعدام باید گردد» و نظایر اینها داده میشد. هر شعاری كه میدادند، به طرف ساختمان جنگزدگان شلیك میشد.
حادثهای نیز در خیابان امیر اكرم به وقوع پیوست: یك واحد نظامی در جنوب، عملیات پنجم مهر را در چند نقطه تهران برعهده داشت و فرمانده واحد آدمی بود كه سازمان [بعدها] دربارهاش تبلیغ كرد (خودش هم مثل اینكه قبل از اعدامش مصاحبه كرده؛ اسم وی شیرزاد بود). یكی از كارهای این گروه این بود كه در مقابل جمعیتی كه بعد از تظاهرات جمع شده و بر ضد منافقین شعار میدادند، آنها با یك ماشین میروند جلو و میگویند كه «ما حزباللهی هستیم، پاسدار كمیته هستیم؛ و رادیو تلویزیون الآن میخواهد بیاید فیلمبرداری كند. شما یك دقیقه در همین حالت باشید تا رادیو و تلویزیون برای فیلمبرداری بیاید»؛ بعد در همین حین، كه جمعیت هم – خوب – شعار میداد، آنها عقب میروند و یك مقدار فاصله میگیرند و این فرمانده دستور میدهد كه: «آتش كنید، شلیك كنید.» و تعدادی از مردم شهید شدند.
برخلاف گفته سازمان، نه از جمعیت میلیونی خبری شد و نه اینكه ما موفقیتی پیدا كردیم. در همان حال كه عقبنشینی میكردیم (خیابان طالقانی، تقاطع ولیعصر تا پل حافظ، اصلاً كوچهای ندارد كه به كوچههای دیگر راه داشته باشد. به غیر از خیابان بندرانزلی (كه آنجا هم درگیری بود) راه فرار دیگری نبود؛ ما هم همان وسط بودیم و كاری نمیتوانستیم بكنیم. خواستیم به یكی از خانهها فرار كنیم؛ چندین خانه را زنگ زدیم و هیچ كس در را باز نكرد. آخر سر، چند مرتبه با شلیك گلوله به در خانهها، در را باز كردیم كه بتوانیم فرار بكنیم اما در فرار موفق نشدیم و دستگیر شدیم.
موقعی كه دستگیر شدیم و میخواستند ما را به زندان منتقل كنند، مردم جمع شده بودند جلوی خیابان طالقانی و میگفتند: «آقای موسوی تبریزی [دادستان كل انقلاب اسلامی] گفته كه كسی كه در تظاهرات مسلح باشد، باید اعدام بشود و ما هم همینجا میایستیم و همه آنها باید اعدام شوند.» و حتی این طور كه من متوجه شدم، كمیته متوسل به تیر هوایی شد تا ما را از میان جمعیت رد كند. به گفته محمدرضا یزدیزاده، یكی از مسئولان سازماندهی تظاهرات 5 مهر: گزارشهایی حاكی از این موضوع داشتیم كه عدهای از مردم با مشت خالی جلوی تیمهای نظامی ایستادند و شعار میدادند و آنها هم كه بیتفاوت بودند، ماشینها و امكاناتی را كه در خیابان داشتند، جمع میكردند تا مبادا كسی پشت آنها سنگر بگیرد. همچنین ولیالله صفوی، یكی دیگر از مسئولان نظامی این تظاهرات اظهار داشت: [این تظاهرات] تنها نتیجهای كه برای سازمان داشت، [دستگیری و] كشته شدن عمده نیروهای اجرایی و عملیاتی در آن روز بود. این تظاهرات هم با مقاومت مردم و با شكست برای سازمان تمام میشود كه طی آن نیز عدهای از مردم بیگناه به شهادت میرسند. در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی یك روز بعد از تظاهرات مسلحانه 5 مهر، آمار تلفات این چنین درج شده است: 16 خرابكار [= عضو سازمان] كشته و 30 نفر از مردم و پاسداران شهید شدهاند و بیش از 150 نفر [از اعضا و هواداران تشكیلاتی] دستگیر شدهاند.
بحرانها و ضربههای پس از شكست 5 مهر
بعد از این «آزمایش»، سازمان دوباره متحمل یك شكست بزرگ و از دست دادن بسیاری از نیروهای تشكیلاتیاش شد. بخش عظیمی از نیروهای وابسته به نهادهای «بخش اجتماعی»، در فاصله 5 تا 10 مهر دستگیر شدند و «ستاد انزلی»، مركز هدایت خط تظاهرات مسلحانه نیز ضربه خورد. هواداران كه انتظار داشتند با قیامی مثل 22 بهمن 57 روبهرو شوند، دچار یأس شدند.
ناكامی طرح تظاهرات مسلحانه، ناهنجاریهای زیادی را برای هواداران باعث شد؛ اینها بعدها در زندان و یا بین خود، درخصوص جملات و عبارات امیدواركننده مسئولان سازمان اندیشه كردند:
... تو اگر توی خیابان یك گلوله شلیك بكنی، مردم دورت جمع میشوند.
... این تظاهرات یك قیام سراسری است؛ همه مردم به ندای شما جواب میدهند... با خودتان سلاح بیشتری ببرید؛ چون مردم از شما سلاح میخواهند.
... اول مجلس را میگیریم، بعد رادیو و تلویزیون و بعد اوین و در آخر میرویم سراغ جماران.
... بچهها! فردا [= 5 مهر] مثل 22 بهمن است؛ مردم فردا از شما با شیرینی و شكلات استقبال میكنند... مراقب باشید زیاد به مردم نپردازید؛ فقط تشكر كنید.
تحلیلهای پس از 5 مهر، بیش از آن كه روی قدرت سازمان تكیه كند، به بحرانهای اقتصادی و سقوط قریبالوقوع جمهوری اسلامی در اثر آن میپرداخت كه این موارد از آن بیرون میآمد:
1- رژیم از نظر اقتصادی رو به سقوط است.
2- ستون فقرات سازمان سالم مانده و ضربه كاری از دستگیریها و اعدامها نخورده؛ اما از این پس اصل بر حفظ خود است و قرارها باید به حداقل (هفتهای یك بار) تقلیل یابد.
3- تبلیغات در سطح جهانی، به نفع سازمان است.
4- عملیات نظامی گسترده ضروری نیست؛ چون اهداف آن به دست آمده است. اعضا و هواداران سازمان نمیخواهند به جای مردم انقلاب كنند و با توجه به شرایط اقتصادی- اجتماعی و پتانسیل انقلابی تودهای كه محصول این شرایط است، مردم بزودی قیام خواهند كرد.
یكی از عناصر مؤثر سازمان در آن زمان، در تبیین انفعال درونی سازمان و نیروهایش- كه با شور و امید زیاد به این كوران خونین وارد شده بودند- در جریان 5 مهر مینویسد:
در طول یك ماه بعد از 5 مهر، مرتباً به افراد تحلیل مینمودند كه تظاهرات 5 مهر تأثیر شگرفی در خارج از كشور داشته و بعد از این عمل، بایستی روی بحرانهای اقتصادی رژیم كار كنیم. ولی انتقال تحلیل بحران اقتصادی به پائینتر از رده «نهاد» ممنوع بود و بعدها هم فراموش شد. من فكر میكنم [كه] تحلیل بحران اقتصادی برای جلوگیری از انفعال و دور ماندن ذهن ما از شكست 5 مهر بود.
مواضع «بازرگان» در مهر 60 درباره «سازمان»
در شرایطی كه سازمان دچار بحران روانی و شكست بزرگ اجتماعی و تبلیغی شده بود و عملاً در بنبست گرفتار آمده بود، موضعگیری نابهنگام و غیرمنتظره مهندس مهدی بازرگان در مورد سازمان كه موجب برانگیختن واكنشها و بازتابهای سیاسی و تبلیغی شد، بسیار عجیب و سؤالبرانگیز بود.
در حالی كه فضای اجتماعی بعد از 30 خرداد و بویژه در پی شهادت مظلومانه شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور بشدت علیه بازرگان و نهضت آزادی بود و افكار عمومی، آنان را به نوعی شركای سیاسی و سهیم در جرایم سازمان میشناختند، تا آنجا كه در مراسم تشییع شهدای8 شهریور و سایر اجتماعات مذهبی- سیاسی مانند نمازهای جمعه، شعارهایی علیه رهبران نهضت آزادی سر داده میشد، انتظار میرفت كه حداقل از سوی شخص بازرگان، سخن یا اقدام تحریكآمیز جدیدی بروز نیابد. در خاطرات حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی مواردی از اعتراضات مردمی علیه بازرگان و نهضت آزادی و حتی درخواست كمك نهضتیها از وی برای كاهش و یا جلوگیری از ادامه آن اعتراضات، درج شده است.
از جمله در روز 15 شهریور 60، به نقل از خانواده آقای هاشمی كه در تشییع جنازه شهید قدوسی و شهید وحید دستجردی شركت كرده بودند، آمده است كه «مردم شعارهایی علیه مهندس بازرگان هم میدادند.» در تاریخ 15 مهر 60، خاطرات رئیس وقت مجلس شورای اسلامی چنین نگاشته شده است:جلسه علنی داشتیم، مهندس [مهدی] بازرگان، اولین سخنران قبل از دستور بود.
در قسمتی از اظهاراتش ضمن اظهار تأسف از شهید شدن پاسداران و شخصیتها بهدست تروریستها، از اعدامها و سختگیریهای دادگاههای انقلاب هم انتقاد داشت و امریكایی بودن تروریستها را مردود دانست. اظهارات وی مورد اعتراض شدید جمعی از نمایندگان قرار گرفت. مجلس را متشنج و ترك كردند و به ایشان اعتراض نمودند. كسی از ایشان دفاع نكرد. دوستانش هم وحشت كرده بودند. مجلس را بهعنوان تنفس تعطیل كردم. جمعیتی از [مردم و] بازاریان كه جریان مجلس را از رادیو شنیده بودند، بهعنوان اعتراض به اظهارات آقای بازرگان، مقابل مجلس آمدند و شعارهای تندی علیه ایشان، لیبرالها، بنی صدر، امریكا و منافقان میدادند... دادستان انقلاب، تصمیم به بازداشت آقای بازرگان گرفته بود، مانع شدم.
روز دهم مهرماه 60 در فضای اقدامات روز افزون تروریستی سازمان و اوج گیری عملیات در جبهههای نبرد علیه رژیم متجاوز عراق، سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری با حضور گسترده مردم و 20 درصد بیش از شركت كنندگان دوره قبل، برگزار شده بود و قرار بود روز 17 مهر مراسم تنفیذ ریاست جمهوری آیتاللهخامنهای برگزار شود.
روز 16 مهر یك روز پس از نطق جنجالی بازرگان، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود چنین نوشت: جلسه علنی داشتیم... نگران نطقهای تند قبل از دستور، علیه نهضت آزادی بودم، كنترل كردم... به خیر گذشت. مهندس بازرگان [درجلسه] شركت نكرده بود. احتمال میرفت كه دوستانش هم شركت نكنند، ولی آمده بودند. مهندس بازرگان در سخنرانی 15 مهر خود، ضمن تمجید از شهدای حوزه علمیه و مسئولان، دستگیرشدگان یا كشتهشدگان عضو سازمان را «نونهالانی» توصیف كرد كه «جگرگوشگان و پرورشیافتگان امید این مملكت بودهاند، عاشق وار و یا دیوانهوار، فداكار یا گناهكار در طاس لغزندهای افتادهاند. وی ضمن رد اتهام اینكه «روحانیون ارجمند و مكتبی های غیرتمندمان از امریكا وارد شدهاند»، اعضا و هواداران تشكیلاتی سازمان را «جوانان جانباز» خواند كه نمیتوان آنها را «مزدور» دانست.
در حالی كه كمتر از نیمی از سخنرانی مهندس بازرگان از روی متن مكتوب در مجلس خوانده شد، به دلیل اعتراض شدید بسیاری از نمایندگان و بروز تشنج و قطع جلسه، این نطق ناتمام ماند. نهضت آزادی چندی بعد متن كامل این نطق را در روزنامه كیهان و مستقلاً در قالب یك اطلاعیه منتشر ساخت. بقیه نطق نیز محكومیت توأمان و یكسان عملكرد نظام و سازمان بود و اتخاذ یك موضع میانه بیطرف كه در واقع و از آن تریبون، بیشتر به زیان حاكمیت جمهوری اسلامی ارزیابی می شد.
روزنامه كیهان كه در آن زمان تحت سرپرستی حجتالاسلام سید محمد خاتمی اداره می شد، در پاسخ به نطق مهندس بازرگان، طی سه روز 16 و 18 و 19 مهر، سرمقالههای خود را به نقد و تحلیل مواضع وی و نهضت آزادی اختصاص داد.
آقای خاتمی در اولین روز بعد از نطق، در «یادداشت روز» صفحه اول كیهان طی مقالهای با عنوان «مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان!»، بعد از اشاره به خبر مرگ انورسادات رئیسجمهور وقت مصر و شور و شادی مردم از مجازات این خائن به آرمان فلسطین و دغدغه ذهنیاش برای نگارش مقاله راجع به ابعاد و آثار این واقعه، نوشته بود:
تا صبح شد و به مجلس آمدم. آقای بازرگان به عنوان ناطق پیش از دستور، پشت تریبون قرار گرفتند و من چون دیگران، منتظر كه چه خواهند گفت؟... آیا از توطئه امریكا و مزدورانش علیه انقلاب اسلامی و تلاش آنان برای نجات صدام سخن میگویند؟ از جنایاتی كه به دست عوامل امریكا در ایران و علیه مردمیترین انقلاب معاصر صورت میگیرد؟ از رسواییهای بنیصدر و رجوی كه اینك به بختیار و اویسی ملحق شدهاند؟ از فاجعههای مكرری كه به دست عوامل و مزدوران «سیا» و «موساد» در ایران انقلابی آفریده شده است و بهترین چهرههای متقی و مبارز و مجاهد در میان آتش سوختهاند؟ خاصه اینكه در رابطه با شهادت این عزیزان، تاكنون از سوی ایشان [= بازرگان] و همرزمانشان، مطلبی جز تسلیت خشك در حدی كه بسیاری از سیاستمداران خارجی و حتی زمامداران وابسته دنیای سوم، علیالرسم و بهمنظور رعایت اصول دیپلماتیك! دادهاند، صادر نشده است... دیری نپایید كه دریافتم این انتظار بیهوده است... [نطق بازرگان] مثل همیشه عبارت بود از اعتراض به جمهوری اسلامی... سخنان آقای بازرگان... مرا از بلاتكلیفی شب پیش بیرون آورد و موضوع مناسب برای سرمقاله در رابطه با مرگ سادات را یافتم.
در قسمت دوم سرمقاله آقای خاتمی با عنوان «چه كسی امریكایی است؟»، چنین آمده بود: آقای بازرگان، ضمن تأسف از خونهایی كه ریخته میشود... به دفاع از «جوانان جانباز»!! و نونهالانی برخاستند كه جگرگوشگان و امید مملكت! هستند، به همان نظم و نسق كه در بلندگوهای تبلیغاتی امپریالیسم خبری میشنویم و بدین ترتیب از كسانی [= مجاهدین خلق] دفاع به عمل میآید كه خشنترین شكل آشوب را به فرمان رهبران خائن و فراری خود، در متن انقلاب ناب و منحصر به فرد ایران برپا میكنند و بهترین فرزندان اسلام را از پای درمیآورند و كودكان خردسال را در آتش خشم كور خود میسوزانند.
همچنین حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی با اشاره به طنز و كنایه تمسخرآمیز مهندس بازرگان در مورد تفسیر امریكایی و مزدور خواندن عوامل سازمان نوشت: طنز آقای بازرگان، آنجا كه از انتساب آشوبگران به امریكا برمیآشوبند، خود حكایتگر نوعی نگرش امریكایی به مسائل است... بدین ترتیب تشخیص درست امام و امت را كه دشمنان داخلی... را امریكایی میخوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع امریكا میدانند، به تمسخر میگیرند... آیا شاه مخلوع كه گوی سبقت را از همه حكمرانان جهان سوم در سوق دادن كشور به سوی وابستگی تام به غرب و خصوصاً امریكا... ربوده بود، در خانواده امریكایی زاده شده یا از امریكا برگشته بود، یا اینكه شاه امریكایی نبود؟... آیا آقای بنیصدر كه... امریكا همه امیدهایش را برای بازگشت به ایران، به وی بسته بود، از خانواده امریكایی بود؟... آیا آقای رجوی كه روز و روزگاری، آقای بازرگان را نماینده بورژوازی كه طبق تحلیلهای ماتریالیستی [= ماركسیستی] حضرات ماهیتاً امریكایی است، میدانست و امروز كه بهمنظور رهبری مقاومت ضدامپریالیستی در ایران به دامن فرانسه آویخته است! و برای تكمیل مبارزات ضد امریكایی، این اواخر سفری به امریكا كرده است، با كمال شهامت به تمجید از بورژوازی ملی برخاسته و برای سرنگونی جمهوری اسلامی پیشنهاد اتحاد با بورژواها را میدهد... و «جرج بال» به سیاستمداران امریكا اكیداً توصیه میكند كه مجاهدین خلق! را به عنوان جناح نیرومند مخالف با رژیم ارتجاعی! ایران مورد حمایت و تقویت قرار دهند و بالاخره مورد تمجید و ستایش فراوان رادیوها و سخنپراكنیهای امریكا و اسرائیل و بیبیسی است، آیا آقای مسعود رجوی از خانواده امریكایی است؟... و امروز همان جوانان پاكباز! كه شما به دفاع از آنان برخاستهاید، چشم و گوش بسته به فرمان آقای رجوی و همپالگیهاشان و به كمك بازماندههای رژیم شاه و در هنگامهای كه نیروهای رزمنده جمهوری اسلامی درگیر دفن تجاوز رژیم امریكایی صدام هستند، به كشتار و تخریب دست میزنند.
مراد از امریكایی بودن، نحوهای از دید و بینش است كه به سادگی، ابزار دست سیاستهای توسعهطلبانه امریكا میشود و به خاطر همین دید و بینش، جریانی كه شما [= مهندس بازرگان] در رأس آن قرار دارید، همواره از مواضع ضد امریكایی جمهوری اسلامی ـ البته با توجیهات گوناگون ـ اظهار نارضایتی و حتی مخالفت قولی و عملی كرده است... امروز این امریكا است كه پندارگرایانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی به مجاهدین خلق! دل بسته است و از آنان حمایت میكند. مهندس بازرگان در ادامه نطق خود كه به صورت مكتوب انتشار یافت، تأكید كرده بود كه بایستی به «تجزیه و تحلیل صحیح جریانها و شور در علل چارهها بنشینیم» و به تعبیر خود «هر دو طرف دعوی» را مخاطب و مقصر جلوه داده بود.
آقای خاتمی نیز با تجزیه و تحلیل موضوع در سرمقاله خود، در مورد نقش و سهم جریان نهضت آزادی در افزایش طرفداران سازمان طی ماههای پس از پیروزی انقلاب نوشت: ... اگر بخواهیم به تحلیل جریاناتی كه به اینجا انجامید، بپردازیم، بزرگترین گناه به گردن جریانی خواهد بود كه از آغاز در سیر طبیعی انقلاب اخلال كرد و بسیاری از جوانان سادهدل را از انقلاب رمانید و آنان را به دام رهبران گروهكهایی كه از آغاز هم معلوم بود بالاخره كارشان به تروریسم خواهد انجامید، افكند. وقتی كه دولت موقت در اثر بینش ناسازگارش با محتوای انقلاب اسلامی و با سوءاستفاده از نام و اعتباری كه به بركت اسلام و عنوانی كه از رهبر انقلاب گرفته بود، راه آشتی دادن انقلاب سازشناپذیر اسلامی با امریكا را برگزید... وقتی كه فریاد برآمد انقلاب به پایان رسیده است... و ملاقات با برژینسكی نشان داد كه كدام سازندگی و نظمی مورد نظر است،... گروهكهای مفسد انحصارطلب ملحد یا التقاطی، با هیاهو چنین وانمود كردند كه جمهوری اسلامی و دولت موقت عین یكدیگرند و بدینوسیله توانستند بسیاری از این جوانان سادهدل را به سوی خود جلب و با كار مداوم، آنان را برای چنین روز تلخی آماده سازند.
منبع: كتاب مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام
تاكتیك نظامی عمده سازمان، در ماههای تیر و مرداد و نیمه اول شهریور 1360، كه واكنشی به قدرت ترمیم نظام جمهوری اسلامی و حمایت روزافزون مردم از آن محسوب میشد "حركات ایذایی" بود؛ بیشتر ترورهای پراكنده در این مقطع صورت گرفت.
در این مدت، شهادت آیتالله علی قدوسی دادستان كل انقلاب، بر اثر انفجار بمب توسط محمود فخارزاده كرمانی عضو نفوذی سازمان در دادستانی در تاریخ 14 شهریور 60 به وقوع پیوست. در اواسط شهریورماه 60 تحلیلی با این مضمون از سوی سازمان صادر شد عملیات بزرگ بمبگذاری و عملیات ایذایی و ترورها زمینه لازم را درون مردم به وجود آورده و جامعه الآن آماده قیام علیه رژیم و سرنگون كردن آن است و انفجار تودهها فقط نیاز به یك جرقه دارد كه باید توسط پیشتاز زده شود.
طرح " تظاهرات مسلحانه و شورشی" از این تحلیل زاده شد؛ كه در جهت تكمیل آن، تحلیل زیر نیز به هواداران رسید:
با توجه به اسطورهسازی مردم از سازمان از یك طرف و وجود ذهنیت نسبت به عمل در جو غالب هواداران از طرف دیگر، مردم و حتی هواداران هنوز وارد فاز [نظامی] نشدهاند؛ بنابراین لازم است مردم با تاكتیك مناسبی به صحنه كشانده شوند. اختناق مهمترین عامل عدم ورود مردم به صحنه مبارزه علیه رژیم بوده است؛ بنابراین لازم است ابتدا جو اختناق توسط پیشتاز شكسته شود تا مردم به صحنه بیایند. "تظاهرات مسلحانه و شورشی" مناسبترین شكل شكستن جو اختناق است.
تعریف "تظاهرات مسلحانه"، در تبیین شكل كار آن، مشخص میشود: چند اقدام مسلحانه پراكنده كه یك تیم نظامی مسلح تظاهرات را شروع میكند، سپس بقیه نیروها -از پائینترین ردههای تشكیلاتی و حتی زیرتشكیلات تا هواداران قطع ارتباطی- به آن میپیوندند.
فاضل مصلحتی عضو مركزیت نهاد دانشآموزی سازمان در جلسه درون گروهی گفته بود: «تظاهرات مسلحانه را در مناطق شلوغ راه میاندازیم تا با این كار مردم كشته بشوند و انگیزه مبارزه پیدا كنند و رودرروی نظام قرار بگیرند.»
در صورتی كه در این تجمعها تحركات مسلحانه رخ نمیداد و فقط ناآرامی و آشوب صورت میگرفت نوع تظاهرات، «شورشی» نامیده میشد كه بعد از شكست تظاهرات مسلحانه، بیشتر مطلوب سازمان بود. در 16 شهریورماه 1360 چند تجمع محدود و كوتاهمدت، در نقاط مختلف تهران، صورت گرفت كه نیروهای سازمان داده در دو نهاد «دانشآموزی» و «محلات» در آن شركت داشتند.
نیروهای «محلات» در نقاطی كه ضمن طرحهای استراتژیك سازمان، روی آنها به عنوان «محلههای آزاد شده» حساب باز شده بود، در یك زمان كوتاه تجمع كردند؛ مثل خیابان كمالی و خیابان مخصوص، در مناطق غربی و جنوبی تهران (دور از مركز). نیروهای «دانشآموزی» در نقاط مركزی شهر به تجمع دست زدند. از افراد شركتكننده در راهپیمایی خیابان كمالی (حد فاصل تقاطع نواب صفوی و كاشان) شرح تظاهرات بدین گونه نقل شده است: در ساعت 5 بعدازظهر، سه برادر مسلح با شعار [علیه امام]... و شلیك چند گلوله، شروع راهپیمایی را اعلام كرده و به وسیله یك ماشین – كه همانجا سرقت نمودند – از محل دور شدند. در همین هنگام، 8 خواهر شروع به دادن شعار میكنند كه در لحظات اول 4 نفر آنها دستگیر میشوند. به این ترتیب، راهپیمایی – بدون اینكه شكل بگیرد – به درگیری انجامید و به اتمام رسید.
در روزهای بعد (18، 21 و 25 شهریور) نیز تحركات مشابهی در نقاط مختلف تهران – مانند «سینا – مخصوص»، «سینا – خرمشهر» و «شادمان – ستارخان» روی داد.
ولیالله صفوی مسئول نظامی دانشآموزی سازمان در غرب تهران در سال 60، درباره اینگونه تظاهرات چنین گفته است: سازمان میگفت تظاهرات هدفش این است كه مردم را به صحنه بكشاند و با حمله به مراكز نظامی انتظامی این مراكز را خلع سلاح كنند و سلاحها بین مردم پخش شود، جریان مثل 22 بهمن [57] پیش بیاید. بعد از مقاومت مردم در برابر این تظاهرات و موج گسترده دستگیری كه در پی آن صورت گرفت، عدم استقبال به حدی بود كه نیروهای سازماندهنده، هواداران را هم به زور به این تظاهرات میفرستادند، یعنی با عدم استقبال نیروهای هوادار تشكیلاتی هم روبهرو شدند.
دگماتیزم و جزمیت تشكیلاتی و بسته بودن نگرش سیاسی – اجتماعی، باعث شد كه سازمان شكست اینگونه تظاهرات را «ترس مردم به خاطر عنصر اختناق» برآورد كند و به چنین نتیجهگیری برسد كه نپیوستن مردم به این «راهپیماییها» دلیل موفق نبودن اصل طرح نیست: به لحاظ نیرو ضربه خوردیم و نیاز به ترمیم سازماندهی داریم تا حركتهای بعدی را انجام بدهیم. مردم به خاطر سركوب و اختناق شدید نپیوستند... باید با اتخاذ تاكتیكهای مناسبتر، مردم را تحت پشتیبانی نیروهای مسلح خودمان بدون اینكه ترس ارتجاع را در دل داشته باشند، به صحنه تظاهرات بكشانیم.
بیلان تظاهرات مسلحانه شهریور 60
یكی از فرماندهان عملیات نظامی سازمان در غرب تهران به نام پروین پرتوی پس از دستگیری، طی میزگردی بیلان تهیه شده از گزارشهای تظاهرات مسلحانه در شهریورماه 1360 را به شرح زیر ارائه كرد:
1) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان گرگان. تعداد نیروهای شركتكننده: 30 نفر نیروی روابطی (در اول این تظاهرات، نیروهای عملیاتی دیر رسیدند). مدت تظاهرات: 2 دقیقه. تعداد نیروهای دستگیر شده: حدود 25 نفر. نتیجه تظاهرات: آتش گرفتن یك لاستیك وسط خیابان و نهایتاً با مقاومت و مقابله مردم، تظاهرات به هم میریزد.
2) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان تهراننو، سیمتری. تعداد نیروهای شركتكننده: 25 نفر نیروی روابطی و یك واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 15 دقیقه (این مورد نشان میدهد كه وقتی واحدهای عملیاتی وجود نداشتند، تظاهرات 2 دقیقه بود؛ ولی در این مورد، تظاهرات 15 دقیقه طول كشید؛ زیرا واحد عملیاتی شركت داشت). نتیجه تظاهرات: 10 نفر از نیروهای سازمان دستگیر یا كشته شدند، یك اتوبوس آتش گرفت، یك لاستیك در وسط خیابان سوخت و همچنین نارنجكی به طرف دفتر حزب جمهوری اسلامی پرتاب شد كه شیشههای آن شكست و نهایتاً با مقاومت و مقابله مردم، تظاهرات مسلحانه به هم ریخت.
3) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان كمالی – خیابان مخصوص. تعداد نیروهای شركتكننده: سه واحد عملیاتی و حدود 40 نفر نیروی روابطی. مدت تظاهرات: 10 دقیقه و 10 تا 15 دقیقه درگیری مسلحانه. نتیجه تظاهرات: تعطیل شدن فوری مغازهها، آتش گرفتن چند لاستیك در وسط خیابان، آتش گرفتن یكی از دختران هوادار شركتكننده توسط كوكتل خودش، كشته شدن تعدادی از نیروهای عملیاتی و خالی كردن چند تیر و در آخر، تظاهرات با مقاومت و مقابله مردم به هم میریزد.
4) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان ولیعصر. تعداد نیروهای شركتكننده: 40 نفر نیروی روابطی و دو واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 8 دقیقه. نتیجه تظاهرات: 12 نفر از نیروهای سازمان دستگیر یا كشته میشوند، یك نارنجك وسط خیابان پرتاب میشود، دو اتوبوس به آتش كشیده میشوند و نیز 10 نفر از مردم عادی كشته یا مجروح میشوند (به علت شلوغی منطقه و ایستادگی مردم) و سرانجام تظاهرات توسط مردم به هم میریزد.
5) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان آذربایجان. تعداد نیروهای شركتكننده: 60 نفر نیروی روابطی، به همراه چند واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 3 تا 4 دقیقه. نتیجه تظاهرات: دستگیری یا كشته شدن 35 درصد از نیروهای حاضر سازمان، كشته شدن 2 نفر از نیروهای مردمی و سرانجام تظاهرات با مقاومت مردم به هم میریزد.
6) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان بهبودی. تعداد نیروهای شركتكننده: 50 تا 60 نفر نیروی روابطی، به همراه 6 تا 7 واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 10 دقیقه و حدود 30 دقیقه درگیری مسلحانه. نتیجه تظاهرات: دستگیری 35 درصد از نیروهای سازمان، كوكتلاندازی به سمت دو بانك، شكستن شیشههای چند مغازه و در آخر، تظاهرات با مقاومت و مقابله مردم به هم میریزد.
7) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان سینا – مخصوص (همان منطقه آزاد شده مورد ادعا). تعداد نیروهای شركتكننده: دو واحد عملیاتی و حدود 30-40 نفر نیروی روابطی. مدت تظاهرات: 5 تا 10 دقیقه. نتیجه تظاهرات: آتش گرفتن لاستیك وسط خیابان، پرتاب دو كوكتل و دستگیری 30 درصد از نیروهای سازمان. در این تظاهرات سرانجام نیروهای شركتكننده با به جا گذاشتن كوكتلهای خود در وسط خیابان یا كنار جوی آب پا به فرار گذاشتند و صحنه را ترك كردند.
8) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان بهبودی. تعداد نیروهای شركتكننده: 50-40 نفر نیروی روابطی و حدود چند واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 5 دقیقه. نتیجه تظاهرات: تیراندازی نیروهای سازمان به سوی مردم (تلفات مردم نامعلوم)، نابودی یك واحد عملیاتی نهاد محلات، كشته شدن 4 نفر از نیروهای سازمان و دستگیری تعداد زیادی از بقایای نیروها. به این تظاهرات تنها 2 نفر پیوستند (البته طبق گزارشهای درونی – كه معلوم نیست این دو نفر از نیروهای قطع ارتباطی بودهاند یا افراد متفرقه).
9) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان ولیعصر. تعداد نیروهای شركتكننده: چهار واحد عملیاتی و 40 نفر از نیروهای روابطی. مدت تظاهرات: 15 دقیقه. نتیجه تظاهرات: آتش گرفتن دو اتوبوس شركت واحد، پرتاب كوكتل به طرف پمپبنزین و ایراد خسارت بر آن، آتش زدن لاستیك در وسط خیابان و دستگیری 20 نفر از نیروهای سازمان. تظاهرات مزبور بزرگترین تظاهرات مسلحانه سازمان در شهریورماه 1360 محسوب میشود.
10) نوع تظاهرات: شورشی. محل برپایی: خیابان بهبودی. تعداد نیروهای شركتكننده: 12 نفر. مدت تظاهرات: 10 دقیقه. نتیجه تظاهرات: پرتاب یك كوكتل به یك مغازه سبزیفروشی و به آتش كشیدن آن و نهایتاً فرار نیروها در اثر مقابله مردم.
فاضل مصلحتی از مسئولان اصلی راهاندازی تجمعهای موسوم به تظاهرات مسلحانه شهریورماه پس از ناكامی سازمان در این طرح در جمع درونی گفته است: این همه خون دادیم، [مردم] یك لحظه هم نیامدند از تظاهرات ما پشتیبانی كنند، باز بگو خلق. كدام خلق؟ كه هیچ چیز حالیاش نیست. ما داریم برای چه كسانی خون میدهیم؟
ولیالله صفوی مسئول نظامی نهاد دانشآموزی غرب تهران، نتیجه كار را اینگونه جمعبندی كرد: در كل، تظاهرات مسلحانه شهریورماه چند روز به اجرا درمیآید كه طی آن بیش از 70 تن از نیروهای اجرایی سازمان دستگیر یا كشته میشوند.
تظاهرات مسلحانه 5 مهر 60
در اواخر شهریورماه 1360، خط و تاكتیك «تظاهرات گسترده» در داخل سازمان طرح شد با این ویژگی كه تعداد بیشتری تیمهای مسلح در راهپیمایی شركت داده شوند و تمام نیروهای اجرایی و عملیاتی و هواداران تشكیلاتی در صحنه حضور یابند و مناطق شروع راهپیمایی طوری در نظر گرفته شود كه گروههای مختلف سازماندهی شده – در نهایت – به هم بپیوندند تا راهپیمایی گسترده شود. تظاهرات 5 مهر كه ابتدا قرار بود اول مهرماه برگزار شود ولی به دلیل برگزاری تظاهرات دانشآموزی به مناسبت بازگشایی مدارس به تأخیر افتاد، در این مرحله طرح شد تا «پتانسیل نهفته خلق» آزاد شود: به آن درجه از توان نظامی رسیدهایم كه اگر از رژیم جلوتر نباشیم، پا به پای او هستیم و به شرایط مساوی دست یافتهایم...
ما در 5 مهرماه با قیامی شبیه به قیام تودهای 22 بهمن روبهرو هستیم. باید مردم را تحت حمایت نیروهای مسلحمان به صحنه بكشانیم. باید این تظاهرات با شركت خود مردم صورت گیرد و ما به عنوان پیشتاز مسلح از مردم حمایت خواهیم كرد. ضرورت انقلاب ایجاب میكند كه كشتهها زیاد باشد و درخت آزادی خون میخواهد. شاید كشتهها به اندازه 22 بهمن 57 باشد و شاید بیشتر ولی تعداد آن مهم نیست.
مردم كاملاً آماده قیام تودهای هستند. عملیات بزرگی مثل7 تیر نشان داد كه نظام ضربهپذیر است. پیكر نظام ظرف بلورینی است كه شكسته شده و كافی است كه یك ضربه دیگر به آن وارد آید تا ظرف ریزریز شده و هر تكهاش از هم جدا و به گوشهای پرتاب شود. شرایط اجتماعی و مردم مثل چاه آرتزینی است كه فقط احتیاج به یك جرقه دارد تا پوستهها شكافته [شود و چاه] فوران كند؛ آن زمان دیگر هیچ چیز جلودار آن نخواهد بود.
این در حالی است كه بعداً مسعود رجوی در جمعبندی یك ساله خود تصریح میكند كه از ابتدا میدانسته كه الگوی تظاهرات بینتیجه خواهد بود ولی باز هم آن را "تست" كرد: اما با این همه علیرغم اینكه از سیام خرداد به بعد برای ما روشن بود كه آن الگو و سقوط شاه لااقل در این مقطع دیگر قابل تكرار نیست، ولی باز هم تست كردیم و آزمایش كردیم.
بالاخره تعداد قابل توجهی هوادار مسلح، از سه نقطه مركزی تهران، در ساعت 5/10 صبح – پنجم مهرماه 1360 – با شلیك هوایی و آتش زدن مقداری لاستیك اتومبیل و نیز اتوبوسهای شركت واحد راهپیمایی را آغاز كردند.
شكل عمل بدینگونه بود كه افراد موتورسوار (و گاه پیاده) در اكیپهای مختلف با گردآوری هواداران و افراد موجود در محل شروع به «تظاهرات» یا «راهپیمایی» میكردند. این افراد با شلیك رگبار هوایی و گاه با شلیكهای مستقیم به افراد عبوری یا ساختمانهای مراكز عمومی، بانكها، مغازهها، پاساژها و اتومبیلهایی كه افراد با ظاهر مذهبی در آن نشسته بودند، با سردادن شعارهای تعیین شده، خط تظاهرات را پیش میبردند.
به واحدهای عملیاتی دستور داده شده بود كه «هركس به هر شكل خواست جلوی تظاهرات را بگیرد به رگبار ببندید و حتی اینكه از چه موضعی از تظاهرات جلوگیری میكند، فرقی ندارد... اگر نیروهای عملیاتی بتوانند از این تظاهرات، 2 ساعت حفاظت بكنند، كار تمام است و نیروهای مردمی به ما میپیوندند و آتش زیر خاكستر، شعلهور میشود.» در بولتن یكی از انجمنهای وابسته به سازمان، از زبان یكی از افراد شركتكننده در حوادث 5 مهر آمده است: «رأس ساعت 5/10 با تكتیرهای برادران، شروع تظاهرات اعلام شد. با آغاز تظاهرات، یك اتوبوس بنز خط 1 به آتش كشیده شد. در ابتدا، با توجه به اینكه مسافران از قصد رزمندگان اطلاع نداشتند، از پیاده شدن امتناع ورزیدند و راننده نیز با اتوبوس قصد فرار داشت كه با خروش یكی از خواهران كه قصد آتش زدن اتوبوس را داشت، مسافرین پیاده شدند و راننده نیز با پرتاب كوكتلی به درون اتوبوس، با سرعت پائین آمد. در این میان، چادر یكی از مسافران كه به دلیل بیماری نتوانسته بود اتوبوس را ترك كند، آتش گرفت ... تعدادی از برادران به روی پشتبام سینما رادیوسیتی و ساختمانهای اطراف آن رفته و سنگر گرفته بودند. دو پاسدار كه از دانشگاه [جامعهالصادق] بیرون آمده بودند، توسط این برادران مغزشان به روی زمین ریخته شد.
یكی از این دو تن (فرزاد رئیسزاده) پاسدار و نفر دوم (مهدی رجببیگی) غیرنظامی و نویسنده عضو جهاد دانشگاهی بود.
در ادامه عملیات رزمندگان، تعدادی از خواهران به درون ساختمانهای اطراف رفته و از آنجا تیراندازی مینمودند. تیراندازی تا ساعت 15/3 ادامه داشت...»
تا رسیدن نیروهای مردمی و پاسداران گشتی سپاه و كمیته، گروهی از مردم عادی در كنار خیابانها و كوچههای منطقه مورد نظر جان باختند و عدهای نیز به بیمارستانها منتقل شدند. با رسیدن نیروهای مردمی، دومین مقابله عمومی بعد از 30 خرداد شكل گرفت. علاوه بر آن كه تعداد زیادی از هواداران سازمان توسط مردم یا به كمك آنان دستگیر شدند، نوعی جدید از ضد تبلیغ علیه سازمان نیز در بین مردم صورت گرفت؛ "وحشی"، "جانی" و "دیوانه مسلح" از جمله القاب و صفاتی بود كه مردم به عناصر سازمان نثار میكردند.
حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود با اشاره به آغاز عملیات ثامنالائمه برای شكست حصر آبادان در نیمه شب چهارم مهر 60 و پیروزی این عملیات، در مورد تظاهرات 5 مهر سازمان مینویسد: «مجاهدین خلق، كه در داخل با عراق همكاری دارند، امروز با ایجاد چند صحنه جنونآمیز با برخورد مسلحانه، تلاش كردند كه نشاط و شور این پیروزی را بگیرند، ولی موفق نشدند. چند اتوبوس را آتش زدند و چند نفر را شهید و مجروح كردند و خودشان دهها كشته و اسیر دادند. اكنون رسماً به صورت ستون پنجم دشمن عمل میكنند.»
در این حركت ناشیانه و خالی از هر نوع منطق، كه مسعود رجوی آن را «آزمایش» نام نهاد، به اعتراف خود وی، هواداران سازمان «در دستههای 50 تایی، 100 تایی و 200 تایی» كشته یا دستگیر شدند. رجوی با صراحت ناگزیر شد اعتراف كند كه «... به نسبت هدف شماره 2 (تست كردن عنصر اجتماعی)، جواب آزمایش منفی بود»؛ و باز آن را به گردن اختناق رژیم انداخت. جمعی از جداشدگان از سازمان در كتاب «چه باید كرد؟» با اشاره به حضور خود در آن راهپیمایی و مشاهدات عینی خویش نوشتهاند: ... گفتههای مسئولین [سازمان] را كه 5 مهر 60 را روز سرنگونی رژیم مینامیدند، شنیدهایم، خوب میدانیم هدف چه بود ... اگر هدف تو [=رجوی] تِست بود پس چرا مسئولینات میگفتند فردا (5 مهر) كار تمام است و با سلاحهای سنگین میآییم و اگر این طور نبود چرا دروغ میگفتند.
افشینِ برادران قاسمی، در اواخر سال 1359 در حالی كه 13 سال بیشتر نداشت، هوادار سازمان شد. او فعالیتش را نخست با پخش و فروش نشریات آغاز كرد. پس از 30 خرداد 1360، ابتدا پیك یكی از گروههای سازمان بود و سپس وارد تیمهای نظامی شد. در جریان تظاهرات مسلحانه 5 مهر 1360 فرماندهی یك واحد نظامی را برعهده داشت كه در صحنه عمل دستگیر شد.
در اینجا گزارش این نوجوان، كه مسئولیت یك واحد نظامی را كه خود نیز مرتكب قتل شده است، عیناً نقل میكنیم:
اول از همه تظاهرات پنجم مهر قرار بود در روز یكم مهرماه برگزار شود؛ یعنی تمام نیروها آماده شده بودند و همه كارهای تداركاتی انجام شده بود كه تظاهرات در روز اول مهرماه انجام بشود. شب یكم مهر، از رادیو و تلویزیون اعلام شد كه فردا به مناسبت بازگشایی مدارس، به دعوت «حضرت آیتالله منتظری»، یك راهپیمایی دانشآموزی انجام میگیرد.
به این علت، تظاهرات سازمان به هم خورد؛ و فردا كه ما – به اصطلاح – سرِ قرارهای تشكیلاتی رفتیم، گفتند كه: «خوب؛ حالا امروز كه نشد این تظاهرات را انجام بدهیم؛ تظاهرات دانشآموزان را در خیابانها به رگبار ببندید.» نمونهاش كارهای «حسن سرخوش» است كه سازمان، بعدها پس از كشته شدن او، خیلی تبلیغ و عكسش را چاپ كرد و واحدی به نامش ایجاد كرد. «حسن سرخوش» در چند مورد توانسته بود این تظاهرات دانشآموزان را به رگبار ببندد و فرار كند.
به هر حال، تظاهرات اصلی به پنجم مهر موكول شد. پنجم مهر تمام تداركات آماده شد؛ چندین واحد بودند [و] هر واحد – عموماً – از 4 نفر تشكیل میشد كه هر كدام 4 سلاح ژ – 3 ، با خشاب و حدود500 -400 فشنگ داشتند.
قبل از تظاهرات گفته بودند: «برای اینكه آماده شوید از نظر بدنی، غذای خوبی بخورید.» همه، آن روز، صبحانه مفصلی خوردند و وارد تظاهرات شدند. موقع شروع، همه نیروها رفتند سوار ماشین شدند؛ و جریان عادی در خیابان بود. تا اینكه ماشین را به طور عرضی پارك كردیم و پیاده شدیم؛ و شروع به تیراندازی و شلیك هوایی كردیم. سازمان گفته بود: «شما اصلاً قرار نیست در تظاهرات شركت كنید؛ فقط بروید شلیك كنید، یك میلیون آدم میآید و شما را روی دست بلند میكند.» ما هم انتظار داشتیم كه یك میلیون نفر بیایند و ما را روی دست بلند كنند. البته چنین آرزوی خامی انجام نیافت.
ما در خیابان طالقانی (تخت جمشید سابق) بودیم. خیابان كلاً تخلیه شده بود و ما ماندیم و چند ماشین، كه به طور پراكنده در خیابان به چشم میخورد.
نكته دیگر اینكه در آن روز، این طور كه دیدیم، نیروهایی كه در تظاهرات آن [قسمت] خیابان شركت داشتند، حدود 10 نفر بیشتر نمیشدند و ما – هیچ كدام – آموزش نظامی [سطح پیشرفته] ندیده بودیم (در اسلحه، ماشه و ضامن یك چیز سادهای است)؛ چون آموزش نظامی ندیده بودیم كه در یك مقطع چه كار بكنیم و چه كار نكنیم، من دقیقاً یادم هست كه مثلاً از این طرف داد میزدند كه «آن طرف چیزی تكان خورد»؛ تمام آن خیابان و آن قسمت را به رگبار میبستیم.
در واقع «درگیری» بود؛ «تظاهرات» به هیچ وجه انجام نگرفت... موقعی كه درگیری ادامه داشت، یكدفعه یك فرد حزباللهی جلو آمد و گفت: «اسلحهها را تحویل بدهید. رهبرانتان را ببینید [كه] دارند چه كار میكنند شما كجا هستید؟! آنها به فرانسه رفتهاند و عیاشی میكنند و شما اینجا هستید.» و در ضمن اینكه داشت این صحبتها را میكرد، همینطور جلو میآمد (فكر نمیكنم مسلح بود) كه ناگهان به وی تیراندازی كردند و او را شهید نمودند.
كسانی كه به خیابان طالقانی رفتهاند، میدانند [كه] دو سه هتل بوده از زمان شاه، كه مصادره شد؛ و الآن در آن ساختمانها، جنگزدگان هستند. از ساختمانهای مزبور شعارهای «مرگ بر منافق»، «منافق اعدام باید گردد» و نظایر اینها داده میشد. هر شعاری كه میدادند، به طرف ساختمان جنگزدگان شلیك میشد.
حادثهای نیز در خیابان امیر اكرم به وقوع پیوست: یك واحد نظامی در جنوب، عملیات پنجم مهر را در چند نقطه تهران برعهده داشت و فرمانده واحد آدمی بود كه سازمان [بعدها] دربارهاش تبلیغ كرد (خودش هم مثل اینكه قبل از اعدامش مصاحبه كرده؛ اسم وی شیرزاد بود). یكی از كارهای این گروه این بود كه در مقابل جمعیتی كه بعد از تظاهرات جمع شده و بر ضد منافقین شعار میدادند، آنها با یك ماشین میروند جلو و میگویند كه «ما حزباللهی هستیم، پاسدار كمیته هستیم؛ و رادیو تلویزیون الآن میخواهد بیاید فیلمبرداری كند. شما یك دقیقه در همین حالت باشید تا رادیو و تلویزیون برای فیلمبرداری بیاید»؛ بعد در همین حین، كه جمعیت هم – خوب – شعار میداد، آنها عقب میروند و یك مقدار فاصله میگیرند و این فرمانده دستور میدهد كه: «آتش كنید، شلیك كنید.» و تعدادی از مردم شهید شدند.
برخلاف گفته سازمان، نه از جمعیت میلیونی خبری شد و نه اینكه ما موفقیتی پیدا كردیم. در همان حال كه عقبنشینی میكردیم (خیابان طالقانی، تقاطع ولیعصر تا پل حافظ، اصلاً كوچهای ندارد كه به كوچههای دیگر راه داشته باشد. به غیر از خیابان بندرانزلی (كه آنجا هم درگیری بود) راه فرار دیگری نبود؛ ما هم همان وسط بودیم و كاری نمیتوانستیم بكنیم. خواستیم به یكی از خانهها فرار كنیم؛ چندین خانه را زنگ زدیم و هیچ كس در را باز نكرد. آخر سر، چند مرتبه با شلیك گلوله به در خانهها، در را باز كردیم كه بتوانیم فرار بكنیم اما در فرار موفق نشدیم و دستگیر شدیم.
موقعی كه دستگیر شدیم و میخواستند ما را به زندان منتقل كنند، مردم جمع شده بودند جلوی خیابان طالقانی و میگفتند: «آقای موسوی تبریزی [دادستان كل انقلاب اسلامی] گفته كه كسی كه در تظاهرات مسلح باشد، باید اعدام بشود و ما هم همینجا میایستیم و همه آنها باید اعدام شوند.» و حتی این طور كه من متوجه شدم، كمیته متوسل به تیر هوایی شد تا ما را از میان جمعیت رد كند. به گفته محمدرضا یزدیزاده، یكی از مسئولان سازماندهی تظاهرات 5 مهر: گزارشهایی حاكی از این موضوع داشتیم كه عدهای از مردم با مشت خالی جلوی تیمهای نظامی ایستادند و شعار میدادند و آنها هم كه بیتفاوت بودند، ماشینها و امكاناتی را كه در خیابان داشتند، جمع میكردند تا مبادا كسی پشت آنها سنگر بگیرد. همچنین ولیالله صفوی، یكی دیگر از مسئولان نظامی این تظاهرات اظهار داشت: [این تظاهرات] تنها نتیجهای كه برای سازمان داشت، [دستگیری و] كشته شدن عمده نیروهای اجرایی و عملیاتی در آن روز بود. این تظاهرات هم با مقاومت مردم و با شكست برای سازمان تمام میشود كه طی آن نیز عدهای از مردم بیگناه به شهادت میرسند. در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی یك روز بعد از تظاهرات مسلحانه 5 مهر، آمار تلفات این چنین درج شده است: 16 خرابكار [= عضو سازمان] كشته و 30 نفر از مردم و پاسداران شهید شدهاند و بیش از 150 نفر [از اعضا و هواداران تشكیلاتی] دستگیر شدهاند.
بحرانها و ضربههای پس از شكست 5 مهر
بعد از این «آزمایش»، سازمان دوباره متحمل یك شكست بزرگ و از دست دادن بسیاری از نیروهای تشكیلاتیاش شد. بخش عظیمی از نیروهای وابسته به نهادهای «بخش اجتماعی»، در فاصله 5 تا 10 مهر دستگیر شدند و «ستاد انزلی»، مركز هدایت خط تظاهرات مسلحانه نیز ضربه خورد. هواداران كه انتظار داشتند با قیامی مثل 22 بهمن 57 روبهرو شوند، دچار یأس شدند.
ناكامی طرح تظاهرات مسلحانه، ناهنجاریهای زیادی را برای هواداران باعث شد؛ اینها بعدها در زندان و یا بین خود، درخصوص جملات و عبارات امیدواركننده مسئولان سازمان اندیشه كردند:
... تو اگر توی خیابان یك گلوله شلیك بكنی، مردم دورت جمع میشوند.
... این تظاهرات یك قیام سراسری است؛ همه مردم به ندای شما جواب میدهند... با خودتان سلاح بیشتری ببرید؛ چون مردم از شما سلاح میخواهند.
... اول مجلس را میگیریم، بعد رادیو و تلویزیون و بعد اوین و در آخر میرویم سراغ جماران.
... بچهها! فردا [= 5 مهر] مثل 22 بهمن است؛ مردم فردا از شما با شیرینی و شكلات استقبال میكنند... مراقب باشید زیاد به مردم نپردازید؛ فقط تشكر كنید.
تحلیلهای پس از 5 مهر، بیش از آن كه روی قدرت سازمان تكیه كند، به بحرانهای اقتصادی و سقوط قریبالوقوع جمهوری اسلامی در اثر آن میپرداخت كه این موارد از آن بیرون میآمد:
1- رژیم از نظر اقتصادی رو به سقوط است.
2- ستون فقرات سازمان سالم مانده و ضربه كاری از دستگیریها و اعدامها نخورده؛ اما از این پس اصل بر حفظ خود است و قرارها باید به حداقل (هفتهای یك بار) تقلیل یابد.
3- تبلیغات در سطح جهانی، به نفع سازمان است.
4- عملیات نظامی گسترده ضروری نیست؛ چون اهداف آن به دست آمده است. اعضا و هواداران سازمان نمیخواهند به جای مردم انقلاب كنند و با توجه به شرایط اقتصادی- اجتماعی و پتانسیل انقلابی تودهای كه محصول این شرایط است، مردم بزودی قیام خواهند كرد.
یكی از عناصر مؤثر سازمان در آن زمان، در تبیین انفعال درونی سازمان و نیروهایش- كه با شور و امید زیاد به این كوران خونین وارد شده بودند- در جریان 5 مهر مینویسد:
در طول یك ماه بعد از 5 مهر، مرتباً به افراد تحلیل مینمودند كه تظاهرات 5 مهر تأثیر شگرفی در خارج از كشور داشته و بعد از این عمل، بایستی روی بحرانهای اقتصادی رژیم كار كنیم. ولی انتقال تحلیل بحران اقتصادی به پائینتر از رده «نهاد» ممنوع بود و بعدها هم فراموش شد. من فكر میكنم [كه] تحلیل بحران اقتصادی برای جلوگیری از انفعال و دور ماندن ذهن ما از شكست 5 مهر بود.
مواضع «بازرگان» در مهر 60 درباره «سازمان»
در شرایطی كه سازمان دچار بحران روانی و شكست بزرگ اجتماعی و تبلیغی شده بود و عملاً در بنبست گرفتار آمده بود، موضعگیری نابهنگام و غیرمنتظره مهندس مهدی بازرگان در مورد سازمان كه موجب برانگیختن واكنشها و بازتابهای سیاسی و تبلیغی شد، بسیار عجیب و سؤالبرانگیز بود.
در حالی كه فضای اجتماعی بعد از 30 خرداد و بویژه در پی شهادت مظلومانه شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور بشدت علیه بازرگان و نهضت آزادی بود و افكار عمومی، آنان را به نوعی شركای سیاسی و سهیم در جرایم سازمان میشناختند، تا آنجا كه در مراسم تشییع شهدای8 شهریور و سایر اجتماعات مذهبی- سیاسی مانند نمازهای جمعه، شعارهایی علیه رهبران نهضت آزادی سر داده میشد، انتظار میرفت كه حداقل از سوی شخص بازرگان، سخن یا اقدام تحریكآمیز جدیدی بروز نیابد. در خاطرات حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی مواردی از اعتراضات مردمی علیه بازرگان و نهضت آزادی و حتی درخواست كمك نهضتیها از وی برای كاهش و یا جلوگیری از ادامه آن اعتراضات، درج شده است.
از جمله در روز 15 شهریور 60، به نقل از خانواده آقای هاشمی كه در تشییع جنازه شهید قدوسی و شهید وحید دستجردی شركت كرده بودند، آمده است كه «مردم شعارهایی علیه مهندس بازرگان هم میدادند.» در تاریخ 15 مهر 60، خاطرات رئیس وقت مجلس شورای اسلامی چنین نگاشته شده است:جلسه علنی داشتیم، مهندس [مهدی] بازرگان، اولین سخنران قبل از دستور بود.
در قسمتی از اظهاراتش ضمن اظهار تأسف از شهید شدن پاسداران و شخصیتها بهدست تروریستها، از اعدامها و سختگیریهای دادگاههای انقلاب هم انتقاد داشت و امریكایی بودن تروریستها را مردود دانست. اظهارات وی مورد اعتراض شدید جمعی از نمایندگان قرار گرفت. مجلس را متشنج و ترك كردند و به ایشان اعتراض نمودند. كسی از ایشان دفاع نكرد. دوستانش هم وحشت كرده بودند. مجلس را بهعنوان تنفس تعطیل كردم. جمعیتی از [مردم و] بازاریان كه جریان مجلس را از رادیو شنیده بودند، بهعنوان اعتراض به اظهارات آقای بازرگان، مقابل مجلس آمدند و شعارهای تندی علیه ایشان، لیبرالها، بنی صدر، امریكا و منافقان میدادند... دادستان انقلاب، تصمیم به بازداشت آقای بازرگان گرفته بود، مانع شدم.
روز دهم مهرماه 60 در فضای اقدامات روز افزون تروریستی سازمان و اوج گیری عملیات در جبهههای نبرد علیه رژیم متجاوز عراق، سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری با حضور گسترده مردم و 20 درصد بیش از شركت كنندگان دوره قبل، برگزار شده بود و قرار بود روز 17 مهر مراسم تنفیذ ریاست جمهوری آیتاللهخامنهای برگزار شود.
روز 16 مهر یك روز پس از نطق جنجالی بازرگان، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود چنین نوشت: جلسه علنی داشتیم... نگران نطقهای تند قبل از دستور، علیه نهضت آزادی بودم، كنترل كردم... به خیر گذشت. مهندس بازرگان [درجلسه] شركت نكرده بود. احتمال میرفت كه دوستانش هم شركت نكنند، ولی آمده بودند. مهندس بازرگان در سخنرانی 15 مهر خود، ضمن تمجید از شهدای حوزه علمیه و مسئولان، دستگیرشدگان یا كشتهشدگان عضو سازمان را «نونهالانی» توصیف كرد كه «جگرگوشگان و پرورشیافتگان امید این مملكت بودهاند، عاشق وار و یا دیوانهوار، فداكار یا گناهكار در طاس لغزندهای افتادهاند. وی ضمن رد اتهام اینكه «روحانیون ارجمند و مكتبی های غیرتمندمان از امریكا وارد شدهاند»، اعضا و هواداران تشكیلاتی سازمان را «جوانان جانباز» خواند كه نمیتوان آنها را «مزدور» دانست.
در حالی كه كمتر از نیمی از سخنرانی مهندس بازرگان از روی متن مكتوب در مجلس خوانده شد، به دلیل اعتراض شدید بسیاری از نمایندگان و بروز تشنج و قطع جلسه، این نطق ناتمام ماند. نهضت آزادی چندی بعد متن كامل این نطق را در روزنامه كیهان و مستقلاً در قالب یك اطلاعیه منتشر ساخت. بقیه نطق نیز محكومیت توأمان و یكسان عملكرد نظام و سازمان بود و اتخاذ یك موضع میانه بیطرف كه در واقع و از آن تریبون، بیشتر به زیان حاكمیت جمهوری اسلامی ارزیابی می شد.
روزنامه كیهان كه در آن زمان تحت سرپرستی حجتالاسلام سید محمد خاتمی اداره می شد، در پاسخ به نطق مهندس بازرگان، طی سه روز 16 و 18 و 19 مهر، سرمقالههای خود را به نقد و تحلیل مواضع وی و نهضت آزادی اختصاص داد.
آقای خاتمی در اولین روز بعد از نطق، در «یادداشت روز» صفحه اول كیهان طی مقالهای با عنوان «مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان!»، بعد از اشاره به خبر مرگ انورسادات رئیسجمهور وقت مصر و شور و شادی مردم از مجازات این خائن به آرمان فلسطین و دغدغه ذهنیاش برای نگارش مقاله راجع به ابعاد و آثار این واقعه، نوشته بود:
تا صبح شد و به مجلس آمدم. آقای بازرگان به عنوان ناطق پیش از دستور، پشت تریبون قرار گرفتند و من چون دیگران، منتظر كه چه خواهند گفت؟... آیا از توطئه امریكا و مزدورانش علیه انقلاب اسلامی و تلاش آنان برای نجات صدام سخن میگویند؟ از جنایاتی كه به دست عوامل امریكا در ایران و علیه مردمیترین انقلاب معاصر صورت میگیرد؟ از رسواییهای بنیصدر و رجوی كه اینك به بختیار و اویسی ملحق شدهاند؟ از فاجعههای مكرری كه به دست عوامل و مزدوران «سیا» و «موساد» در ایران انقلابی آفریده شده است و بهترین چهرههای متقی و مبارز و مجاهد در میان آتش سوختهاند؟ خاصه اینكه در رابطه با شهادت این عزیزان، تاكنون از سوی ایشان [= بازرگان] و همرزمانشان، مطلبی جز تسلیت خشك در حدی كه بسیاری از سیاستمداران خارجی و حتی زمامداران وابسته دنیای سوم، علیالرسم و بهمنظور رعایت اصول دیپلماتیك! دادهاند، صادر نشده است... دیری نپایید كه دریافتم این انتظار بیهوده است... [نطق بازرگان] مثل همیشه عبارت بود از اعتراض به جمهوری اسلامی... سخنان آقای بازرگان... مرا از بلاتكلیفی شب پیش بیرون آورد و موضوع مناسب برای سرمقاله در رابطه با مرگ سادات را یافتم.
در قسمت دوم سرمقاله آقای خاتمی با عنوان «چه كسی امریكایی است؟»، چنین آمده بود: آقای بازرگان، ضمن تأسف از خونهایی كه ریخته میشود... به دفاع از «جوانان جانباز»!! و نونهالانی برخاستند كه جگرگوشگان و امید مملكت! هستند، به همان نظم و نسق كه در بلندگوهای تبلیغاتی امپریالیسم خبری میشنویم و بدین ترتیب از كسانی [= مجاهدین خلق] دفاع به عمل میآید كه خشنترین شكل آشوب را به فرمان رهبران خائن و فراری خود، در متن انقلاب ناب و منحصر به فرد ایران برپا میكنند و بهترین فرزندان اسلام را از پای درمیآورند و كودكان خردسال را در آتش خشم كور خود میسوزانند.
همچنین حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی با اشاره به طنز و كنایه تمسخرآمیز مهندس بازرگان در مورد تفسیر امریكایی و مزدور خواندن عوامل سازمان نوشت: طنز آقای بازرگان، آنجا كه از انتساب آشوبگران به امریكا برمیآشوبند، خود حكایتگر نوعی نگرش امریكایی به مسائل است... بدین ترتیب تشخیص درست امام و امت را كه دشمنان داخلی... را امریكایی میخوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع امریكا میدانند، به تمسخر میگیرند... آیا شاه مخلوع كه گوی سبقت را از همه حكمرانان جهان سوم در سوق دادن كشور به سوی وابستگی تام به غرب و خصوصاً امریكا... ربوده بود، در خانواده امریكایی زاده شده یا از امریكا برگشته بود، یا اینكه شاه امریكایی نبود؟... آیا آقای بنیصدر كه... امریكا همه امیدهایش را برای بازگشت به ایران، به وی بسته بود، از خانواده امریكایی بود؟... آیا آقای رجوی كه روز و روزگاری، آقای بازرگان را نماینده بورژوازی كه طبق تحلیلهای ماتریالیستی [= ماركسیستی] حضرات ماهیتاً امریكایی است، میدانست و امروز كه بهمنظور رهبری مقاومت ضدامپریالیستی در ایران به دامن فرانسه آویخته است! و برای تكمیل مبارزات ضد امریكایی، این اواخر سفری به امریكا كرده است، با كمال شهامت به تمجید از بورژوازی ملی برخاسته و برای سرنگونی جمهوری اسلامی پیشنهاد اتحاد با بورژواها را میدهد... و «جرج بال» به سیاستمداران امریكا اكیداً توصیه میكند كه مجاهدین خلق! را به عنوان جناح نیرومند مخالف با رژیم ارتجاعی! ایران مورد حمایت و تقویت قرار دهند و بالاخره مورد تمجید و ستایش فراوان رادیوها و سخنپراكنیهای امریكا و اسرائیل و بیبیسی است، آیا آقای مسعود رجوی از خانواده امریكایی است؟... و امروز همان جوانان پاكباز! كه شما به دفاع از آنان برخاستهاید، چشم و گوش بسته به فرمان آقای رجوی و همپالگیهاشان و به كمك بازماندههای رژیم شاه و در هنگامهای كه نیروهای رزمنده جمهوری اسلامی درگیر دفن تجاوز رژیم امریكایی صدام هستند، به كشتار و تخریب دست میزنند.
مراد از امریكایی بودن، نحوهای از دید و بینش است كه به سادگی، ابزار دست سیاستهای توسعهطلبانه امریكا میشود و به خاطر همین دید و بینش، جریانی كه شما [= مهندس بازرگان] در رأس آن قرار دارید، همواره از مواضع ضد امریكایی جمهوری اسلامی ـ البته با توجیهات گوناگون ـ اظهار نارضایتی و حتی مخالفت قولی و عملی كرده است... امروز این امریكا است كه پندارگرایانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی به مجاهدین خلق! دل بسته است و از آنان حمایت میكند. مهندس بازرگان در ادامه نطق خود كه به صورت مكتوب انتشار یافت، تأكید كرده بود كه بایستی به «تجزیه و تحلیل صحیح جریانها و شور در علل چارهها بنشینیم» و به تعبیر خود «هر دو طرف دعوی» را مخاطب و مقصر جلوه داده بود.
آقای خاتمی نیز با تجزیه و تحلیل موضوع در سرمقاله خود، در مورد نقش و سهم جریان نهضت آزادی در افزایش طرفداران سازمان طی ماههای پس از پیروزی انقلاب نوشت: ... اگر بخواهیم به تحلیل جریاناتی كه به اینجا انجامید، بپردازیم، بزرگترین گناه به گردن جریانی خواهد بود كه از آغاز در سیر طبیعی انقلاب اخلال كرد و بسیاری از جوانان سادهدل را از انقلاب رمانید و آنان را به دام رهبران گروهكهایی كه از آغاز هم معلوم بود بالاخره كارشان به تروریسم خواهد انجامید، افكند. وقتی كه دولت موقت در اثر بینش ناسازگارش با محتوای انقلاب اسلامی و با سوءاستفاده از نام و اعتباری كه به بركت اسلام و عنوانی كه از رهبر انقلاب گرفته بود، راه آشتی دادن انقلاب سازشناپذیر اسلامی با امریكا را برگزید... وقتی كه فریاد برآمد انقلاب به پایان رسیده است... و ملاقات با برژینسكی نشان داد كه كدام سازندگی و نظمی مورد نظر است،... گروهكهای مفسد انحصارطلب ملحد یا التقاطی، با هیاهو چنین وانمود كردند كه جمهوری اسلامی و دولت موقت عین یكدیگرند و بدینوسیله توانستند بسیاری از این جوانان سادهدل را به سوی خود جلب و با كار مداوم، آنان را برای چنین روز تلخی آماده سازند.
منبع: كتاب مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام
سئوال
برای چه فرزندان مردم را در پی یک خط غلط که غلط بودنش بعد از سی سال برای همه جز خودت روشن شده به کشتارگاه خمینی فرستادی. پنج مهر سال شصت چه مساله ای از مردم ایران حل کرد.کدام مبارزه مسلحانه که این روزها به ذلت گدائی کشیده شده پیروز شد. تو باید به همه اینها پاسخ بدهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر